ادبیات ترک
شعر کودک و نوجوان
برگردان نمونه هایی از اشعار،، اسماعیل اویاراوغلو،،
1)-کودک وشعر:
عموهای عینکی
حرفای عجیب غریبی
تو کتاب می نویسن
اسم شونو ،، شعر میذارن،،.
من ازون وراجی یا
هیچ چی حالیم نمیشه
چون توشون؛ از نان و بستنی و بادبادک
حرفی پیدا نمیشه.
_____________________________________
2)-کودک و شب:
دوست میدارم، شب را...............زیرا........بچه ها در تاریکی
..........همه یکسان به نظر می آیند........نه کسی می بیند.......
پای احمد لخت است.........نه کسی؛ وصله ی پیراهن اکرم را
می بیند.......نه لباس نوی دارا و همایون را......دوست میدارم
شب را............زیرا............میشود پنهان در تاریکی........
فرق یک طفل فقیر........با فلان بچه ی ثروتمند.
3)_ کودک و رنگ ها
رنگ ها نیز زبانی دارند................سرخ می گوید........جنگ....
جنگ.....جنگ....... و سفید.......دوستی، صلح، صفا.........
زرد ازحسرت و اندوه...... و یشمی ....از خوش بینی می گوید.
من رفیقانم را با نگاهی..... چون برف ....سفید... می نگرم.....
و تو گویی...... از سینه ی من.....بوی دل انگیز سفیدی......سوی شان می پاشد.
3)- کودک و بادبادک:
او در آن سوی نخ قرقره............من در این سو.......او......
در آن بالا ها....... در هوا در پرواز......من هم ....اینجا...
رو زمین......می پرم از شادی.
44)- کودک و آب
کودک به آب ماند...... پاک و زلال و شفاف......می شوید
از دل ما........غمها و غصه هارا.
5)-کودک و بازی:
چة سبزی ای دوس داری؟....... هویج ، گوجة ، بازی...........
چه میوه ای دوس داذی؟............سیب، انار ریا، بازی......
از خوردنی های جهان!! بازی را دوست دارم.......اگر هم...
چیزی نخورم........بعد از بازی سیر میشم.
__________________________________________